حس های ممنوعه🍷🥂۸

&اجوما سریع گوشی رو برداشت و به انبولانس زنگ زد
انبولانس اومد و مردی که اونجا بدنش پر کهیر شده بود و بردن دیگه همه خدمتکارا اونجا بودن سربع همه بیرون رفتیم
دکتر؛
؛چیشده
&به فلفل حساسیت داره
-باید دوباره غزلمو بخونم؟شاید مرده؟(دهنتو گاز بگیر)
خواستن برن که
+اجوما
&بله دخترم بله
+منم میام
&نه دخترم
+اما اجوما تقصیر منه لطفا
اجوما رو به راننده کرد
&بومسئو(اسم راننده)ما رو پشت انبولانس ببر

ویو ات
خوشحال شدم چون عذاب وجدان داشتم درسته نمیدونستم و به من تهمت زد و گفت هرزه ولی باید از حالش خبردار میشدم

ویو جونگکوک
چشمامو باز کردم از سرفه زیاد و درد بیهوش شده بودم نوری بیرون میزد چشمام نیمه باز بود سرمو برگردوندم اون طرف چند بار پلک زدم یه بنر نوشته شده بود(بیماران سرپایی بخش اورژانس)رومو به اون طرف قبلی برگدوندم دستم سرد شده بود برگشتم ببینم چی شده سِرُم زده بودن به دستم بعد ۱۴ سال دوباره اینطور شدم تو غذا فلفل بود دوباره برگشتم اون طرف کسی نیست اجوما بود،مادرم،کسی که همش ازم مراقب میکرد
+اجوم.ما
& بیدار شد بیدار شد
از اون طرف دختری اومد درست نتونستم تشخیص بدم،ات بود؟اون تو غذا فلفل ریخته بود!تا منو بکشه یا نمیدونست
& بیدار شدی پسرم حالت خوبه
+بگو بره
&کی چی پسرم حالت خوبه دکترو خبر کنم
نگاهش درد داشت ولی بازم سرد بود گوی مشکیشو سمت چشای دختر که کنار اجوما بود رسوند
+این
&عاااااا پسرم تازه دوروزه اومده سخت نگیر عذاب وجدان داشت
با چشای سردش که هنوز رو به دختر بود و دختر از خجالت سرش پایین بود نگاه میکرد و گفت
+مطمئن شدم میخوای منو بکشی
روبه اجوما کرد و
+بهتره بگی بره تا نزدم نکشتمش
-...

خمارییییی😂
دیدگاه ها (۰)

حمایت قبل لطفا

حس های ممنوعه🍷🥂۹

حس های ممنوعه🍷🥂۷

حس های ممنوعه🍷🥂۶

حس های ممنوعه🍷🥂۱۰

حس های ممنوعه ۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط